مه آلود

شعر و عاشقانه

مه آلود

شعر و عاشقانه

دلشکستگی اون قدری طول میکشه که تو بخوای
دلتنگی اونقدری طول می کشه که تو اجازه بدی
مهم نیست که چه جوری نجات پیدا کنی
مهم آینه که چقده ازش درس گرفته باشی

بدترین درد انتظاره و بدترین نوع انتظار اونیه که اینقده طولانی بشه

که به اصل قرارت شک کنی

دلم برات تنگ شده...

 

یه روز تو یه وبلاگ داشتم سرک می کشیدم دیدم تو یکی از مطلباش نوشته بود: این دل انقدر تنگ شد که گرفت * دیگه جای هیچ دلی توش نیست

به خودم گفتم آخه یعنی چی شاید شوخی میکنه

ولی حالا می فهمم که این دوستم بی خود نمی گفت.

توچطور می گی که من برای تو کم بودم

منی که عاشق ترین ،عاشق عالم بودم

توفقط دیده گریون خواستی

من برات قلب پراز خون بودم

آخه توفقط یه عاشق خواستی

امامن گذشته ازجون بودم

توفقط دست نوازش خواستی

من سراپاغرق خواهش بودم

توهمیشه درپی بهانه ها

اما من حدیث سازش بودم

آره تویه دل سپرده خواستی

چه کنم که سرسپردت بودم

تاکه هرگز کسی عاشقت نشه

واسه مردم درس عبرت بودم

عشق؟

خیلی وقته دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو را من به کی بگم

همه حرف ها که آخر گفتنی نیست

فرستاده شده از : سعید

سخن

    هرگز کسی را ناامید نکنید ، شاید امید او همه ی دارایی اش باشد .

جکسون براون      

 وصال آغاز هجران است .

ژاپنی

انسان آفریننده سرنوشت خویش است .

زرتشت

 معنای « همه چیز دانستن » هیچ چیز ندانستن است .

ایتالیائی

 هیاهوی کودکانی که از مدرسه باز میگردند ، زیباترین موسیقی دنیاست .

بوبن

 انسانیت به ظاهر نیست ، بلکه به باطن است .

تولستوی

 همیشه به یاد داشته باشید که مهم ترین چیز در کار و روابط خانوادگی صداقت است .

براون

 از سرزنش دیگران اجتناب کنید و و مسئولیت کارهایتان را شخصاً به عهده بگیرید .

ناشناس

 هر چه قفس تنگ تر باشد ، آزادی شیرین تر به نظر می رسد .

آلمانی

 لبخند ، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، باز زیباست .

ناشناس

 عشق هرگز به رنگ تردید در نمی آید .

دعوت به همکاری

سلام.  کسانی که وبلاگ دارند و مایل به تبادل لینک و لوگو هستند می توانند به من ایمیل بزنند و یا در قسمت نظرات درخواست خود را مطرح کنین.
email:    alireza_world20002002@yahoo.com 
منتظرم.

زندگی


زندگی زیباست نه در رویا

بوسه زیباست نه برای هوس

پرنده زیباست نه در قفس

دوستت دارم تا آخرین نفس

کاش می شد اشک را تهدید کرد

مدت لبخند را تمدید کرد

فرستاده شده از سعید

مردن هرگز به تلخیِ فراموشیِ یکی بودن

 

دیروز چشمانت رنگی داشت که درونم را به آتش می زد

دیروز نگاهم در تو ترسی ایجاد می کرد

دیروز لحظه ای دیدنت ، تمام خواسته ام بود

امروز چه راحت از کنار هم می گذریم

عشق بهانه ای بود برای ادامه دادن به این زندگی

بهانه ای کودکانه و شاید ... احمقانه

 

 

هنوز حضورت را در چشمهایم احساس می کنم

هنوز حرفهایت در گوشهایم نجوا می کند

هنوز در تنهایی ،

احساسی عجیبی به سراغم می آید

ومرا با خود می برد

تو را می بینم ،

ودستت را که به آرامی در دست دیگری فرو رفته ،

ولبخندت را - که بر تمام وجودم لرزه می اندازد - به رایگان به او می دهی

 

 

لحظه ای می خواهم بر گردم

و نگاهت کنم

و به دوست داشتنهای دروغینت،

به لبخندهای ساختگیت

به صورتت-که درزیر لایه های دروغ مخفیش کرده ای ـ

به تمام آنچه که می توانستی بسازی وخراب کردی

بخندم،

روزها.....

سالها.....

 

دل من دست بَردار،دیگه بَسه انتظار

دیگه هِی اسمشُ، تو به یاد من نیار

اون دیگه نمی یاد ،عمرتُ هَدَر نکن

دِلِ من ،دِلِ من ،منو دَر به دَر نکن

 

دل من،دیگه بسه آخه اون که می خوای تو،دیگه نمی یاد

 

باید بدونی که یِه روزی دوباره اون اگه بیاد

 

اونوقت می بینی که اون دیگه حتی تو رو نمی خواد

 

دل من،این جوری،آخه تنها می مونی

 

دل من،غم تو، واسه من خیلی تلخه

 

می دونم تنهایی،آخه تنهایی سخته

 

دِلِ من،اگه ما ،عشقُ از سَر نگیریم

 

یه روزی منو تو،هر دو تنها می میریم

 

دل من دست بردار،اون دیگه نمی یاد.......

 

من امروز مُردم...

من امروز مردم...بله امروز اولین سالگرده مرگ منه.تعجب اوره ولی واقعیت داره...ساله پیش من تو یه. همچین روزی مردم. زمستون بود .هوا هم زیاد برفی نبود.زیاد سردم نبود.یادمه یه روزه خیلی معمولی.چه کسی می تونست فکر کنه که من بمیرم .حداقل من انتظار چنین چیزی را نداشتم...نه اشتباه نشه می دونم که همه ی شما می دونید مرگ هست اما من منتظر نبودم.یه زمانه دیگه .فردا پس فردا یا روز های دیگه.اما حالا برای مردنه دوباره. وقت زیاد دارم........اه اگر امروز زنده بودم...چه چیزهایی که عوض نمی شد .نمی دونم شاید می رفتم بیرون و با بچه ها برف بازی می کردم بدون اینکه مواظب دستام باشم تا یخ نزنن .یا ادم برفی می ساختم بدونه اینکه از سرما خوردن بترسم ؟...........اه اه برای من دیگه فرقی نمی کنه چون یک ساله که من مردم.اگر می دانستم که ان روز خواهم مرد هیچ وقت عصبانی نمی شدم: که صداشو کم کنید می خوام روز نامه بخونم. ببخشید موضوع روزنامه ها همیشه تکراری بودن .عذر می خوام اگر می دانستم روزنامه را رها می کردم و اسمان شهر را تماشا می کردم و هیچ وقت .... افسوس اگر می دانستم..........چه قدر هوای اون روز خوب بود .کاش اون روز کاره تازهای انجام می دادم اما و اما که... دیر شد.........اگر می دانستم برای هدیه به انان که دوستشان می داشتم شاخه گلی از صمیم قلب تقدیم می کردم و فریاد زنان به انها می گفتم که چه قدر دوستشان دارم .بشنوید صدایم را من دوستتان دارم...ولی افسوس که......حتماً پدر و مادرم را می دیدم و به انها می گفتم که چقدر دلم برایشان تنگ شده و برای تمام دعواهای بیهوده ام از ان ها عذر می خواستم. من فرزند بدی نبودم اما باز هم بعضی وقتها نا خلفی می کردم.اخه وقتی زنده بودم همیشه فکر می کردم که من بیشتر می دونم... کسی هست که این جوری فکر نکنه؟.......... اه اه دوستای عزیزه من چه قدر زود فراموشم کردید من فقط یک ساله که از روزه مرگم گذشته.می خواهم بدونم که امروز کدومتون یا اصلا چند نفر از شما به پدر و مادرم تسلیت می گین؟.... ایا به یاد خواهی داشت که من امروز مردم یا همه ی شما مشغولین و فرامو ش خواهید کرد نبودم را باشه اگر از یاد بردید مرا. عصبانی نمی شوم شاید الان... از زندگی .از این اون غیبت می کنید. کی ازدواج کرده؟... کی جدا شده؟ ... برای کی خواستگار اومده؟... یا حتی قیمت دلار امروز چند شده؟ ... کی به کی قرض داده؟ ... و کی ور شکست شده؟... اخه دوستای من همیشه چیزهایی برای گفتن داشتن....برف امسال خیلی سفیده . وقتی که من زنده بودم به این اندازه سفید نبود یا شاید هم سفیدتر از حالا بوده ولی من نتوانستم بفهمم درخشش ان را ..........مثل شما که حالا زنده اید..................
راستی یادم نرفته من یه دوست قدیمی داشتم.. یه دوست خوب او بهترین دوست سالهای زندگی من بود.شاید هم فقط من بودم که اینگونه فکر می کردم... میانه رقابت کاری همیشه می خواستم بهش بگم که تو بهترین دوست من هستی نمی دونم یادم رفت بگم ولی حالا خوب می فهمم که دیر کردم.. دوست قدیمی من یه روز مهمون اومد البته سره قبرم. گل اورده بود ... در هالی که چشمانش نمناک شده بود گفت :معذرت می خوام من روزه مرگت کنارت نبودم ...گریه می کرد و یکی یکی خاطرات دوستیمان را به یاد می اورد. من هم می خواستم بگم که ازش ناراحت نیستم. شاید من هم برای خیلی از چیزها دیر کرده ام اما .........دوست من از نبودم عذاب نکش اصلا بهتره دوست تازه ای پیدا کنی .یادت نره این بار دیر نکنی وهیچ گاه فراموش نکن که معلوم نیست روزها چه سرنوشتی را برایت به ارمغان بیاورند
...............پدر و مادر و دوستان عزیزم برای من ناراحت نشوید من خوبم.خیلی خوب .می دانم که یک روز خواهم دید شما را...چه زمانی نمی دانم .و شما هم نخواهید دانست. اما یک روز حتماً............
من برای روز دیدار حاضرم ... یا شما؟ حاضرید ؟ برای اینکه بگویید کاش می توانستم ؟ اصلا ادم برفی هایی که باید می ساختین ساختین یا نه؟...فردا شاید برفی وجود نداشته باشدو یا به جای برف شما نباشی؟ به کسایی که باید می گفتین. گفتین که چه قدر دوستشا ن دارید؟ ایا فردا می توانید این کار را انجام دهید؟ایا فردایی خواهی داشت ؟ من که به موقع نتونستم بفهمم . یا شما؟ خواهی فهمید قبل از انکه دیر بشه....................؟

                                                                                                          زمستان۱۳۸۳

                                                                   
                                         تقدیم به همه ی انان که هنوز زنده اند
                                                                         اگر امروز روزمرگ شما بود دوست داشتید چه کار.........؟