مه آلود

شعر و عاشقانه

مه آلود

شعر و عاشقانه


 تو که نیستی تا ببینی من و این دل شکسته تک و تنها توی غربت به امید تو نشسته تو که نیستی تا ببینی منو این دستای خسته یه ورق کاغذ خالی با یه احساس شکسته تو که نیستی تا ببینی منو این روزای غمیگین یه سکوت سرد و وحشی توی لحظه های سنگین تو که نیستی تا ببینی منو دیوارای سنگی فاصله بین منو توست،کاش بگی که برمیگردی تو که نیستی تا ببینی منو این پلکای خیسم تو تموم بی کسیها دارم از تو مینویسم تو که نیستی تا ببینی لحظه هام بی تو چه سردن

                                                       

نگاه کن ؛ که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود ؛چگونه سایه ی سیاه و سرکشم اسیر دست آفتاب می شود ....: