مه آلود

شعر و عاشقانه

مه آلود

شعر و عاشقانه

میمیرم برات

میمیرم برات
نمی دونستی که میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
تو نمی دونستی که دلم وصله به ناز چشات
آرزومه که نمی دونستی که من میمیرم برات
عاشقم هنوز
نمی خواستی که بمونی یا بسوزی به ساز دلم
گفتی من میرم
تو می خواستی بری تا فردا ها گل خوشگلم
برو راهی نیست تا فردا ها یار خوشگلم
سفرت بخیر
اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور
سفرت بخیر
برو گر شکستی ز من می تونی دوباره بساز
غزلی شکسته نا امید و خسته
به تو باخت غرور
به تو باخت غرور
.....
تو بازم غرور

نمی خوام بیای
نمی خوام میون تاریکیه من تو حروم بشی
نمی خوام ازت
نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشی
آرزوم بشی

*وقتیکه عاشق چشمات شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست // وقتیکه تو رو در قلب کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم را شنیدم // وقتیکه دست در دستان تو نهادم تازه معنای گرمی را درک کردم // لحظه ها و ثانیه هایی را که با تو سپری می کنم بیشتر پی به معنای زندگی می برم // هنگامیکه به یاد تو هستم می فهمم که آرامش چیست و هرگاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را می بینم

*روزهای بودنش همه با اوبیگانه بودند. کسی نه شاخه گلی میآورد. نه برایش میخندیدند ونه میگریستند وقتی رفت همه آمدند برایش گل آوردند سیاه پوشیدند وبرایش گریستند شاید تنها جرمش نفس کشیدن بود ازاین غریب تر هم میشه؟


 تو که نیستی تا ببینی من و این دل شکسته تک و تنها توی غربت به امید تو نشسته تو که نیستی تا ببینی منو این دستای خسته یه ورق کاغذ خالی با یه احساس شکسته تو که نیستی تا ببینی منو این روزای غمیگین یه سکوت سرد و وحشی توی لحظه های سنگین تو که نیستی تا ببینی منو دیوارای سنگی فاصله بین منو توست،کاش بگی که برمیگردی تو که نیستی تا ببینی منو این پلکای خیسم تو تموم بی کسیها دارم از تو مینویسم تو که نیستی تا ببینی لحظه هام بی تو چه سردن

                                                       

نگاه کن ؛ که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود ؛چگونه سایه ی سیاه و سرکشم اسیر دست آفتاب می شود ....:

 

امروزکه میمیرم مرا درگورستان عاشقان به خاک بسپارید کفن مرا سیه کنید تا همه بدانند سیه روز بوده ام چشمانم را باز بدارید تا همه بدانند که چشم انتظار بورم تکه یخی را روی قبرم بگزارید تا به جای معشوقه ام اشک بریزد ...

از یکی از دوستام که فراموشم کرده

همیشه غمگینترین و رنج آورترین لحظات زندگی آدم توسط همون کسی ساخته میشه که شیرینترین و به یاد مانده ترین لحظه ها را برای آدم ساخته ...

 بی تو مهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم...

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشدم شوق دیدار تو لبریز شد ازجام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید

                                                                 

                                     

کاغذ سفید تو دستام رو با قدرت فشردم.

مچاله شدنش رو تماشا کردم.

پشیمون شدم. 

بازش کردم.

خیلی سعی کردم تا صافش کنم.

اما کاغذ سفید مثل روز اولش نشد !!!